جدول جو
جدول جو

معنی قاچ هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

قاچ هکاردن
ظاهر شدن متوالی در جلوی دیگران، قاچ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دُو شُ دَ)
برش برش کردن. قاچ دادن. ورقه ورقه کردن. قطعه قطعه کردن. تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاچ کردن
تصویر قاچ کردن
برش برش کردن قاچ دادن قطعه قطعه کردن (خربزه و هندوانه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
فرهنگ گویش مازندرانی
افشاندن پشم و نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، شکوفا شدن، شکفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
طراحی نقش و نگار و پیاده کردن نخ های رنگی روی نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، دو نیم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل کردن ستور
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن دم حیوان به هنگام فرار و ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی